حلالم کنید
پایان گرفته ام
انتهایی بگو
برای زندگیم
با ترجیع بهار
و بشارت باران
و بگو
که نگنجیدم حتی
در بحر های عریض
و تجربه نکردم
لذت یک بیت را
بی حضور مرگ
بیاد انتظار
بیادعمر های رفته بر باد
بیاد شکستن بال های پرواز
در طوفان و گردباد
بیاد قایق های شکسته در آب
مرگ گل و بوته هادر سیلاب
بیاد قفل های بر در نشسته
پنجره های شیشه شکسته
بیاد در های کهنه
و زخم های تازه
بیاد گلهای یاس و مریم خانه
بیاد تو بیاد انتظار
به انتظار نسیم
اشک
مرگ
به انتظار نسیم که بوی تو را می آورد
و اشکی که به تنهایی
در انتظار تو می چکد
چه سخت است
و دشوار
بر این باور بودن
در انتظار تو بودن
بدون نسیم و اشک
گذشت شبی دگر
روشن از فانوس یادت
تا سحر
در شبان غم تنهایی خویش
عابر چشم سخنگوی تو ام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی تو ام
من این شب زنده داری دوست دارم
پریشان روزگاری دوست دارم
به شهر من ز من بیگانه تر نیست
همین دور از دیاری دوست دارم
بیابان را که خلوتگاه انس است
چو آهوی فراری دوست دارم
به پای خویش برخاستن را
بدون دستیاری دوست دارم
ترا هم با همه نا مهربانی
عزیزم آری آری دوست دارم
بامید وصالت زنده ماندم
من این چشم انتظاری دوست دارم
به دامانت چو آویزم به مستی
ز خود بی اختیاری دوست دارم
برای دیدنت رخصت نخواهم
من این بی بند و باری دوست دارم
نمی گیرم به یکجا یکدم آرام
چو طوفان بیقراری دوست دارم
من در این زندان برای خود سرای دیگری دارم
جهان گر بی صفاشد من صفای دیگری دارم
من این زندان بجرم مرد بودن میکشم ای عشق
خطا کارم اگر جز این خطای دیگری دارم
دوستان
شاد باشید
تا ۲۰/۴/۸۵
یا حق
+ نوشته شده در ساعت 2:9 توسط سالار
|




